شکسته ام ولی اشک نمیریزم

پنهام شده ام پشت لبخندی که یک دنیا ((درد)) دارد…

ادم ها عجیب اند

در کودکی به عروسکی که باید با ان بازی کنند دل می بندند

اما

وقتی بزرگ می شوند

با دل ادمی که باید به ان دل ببندند بازی می کنند

بی من هوا سرده

الان گرمی

نمی فهمی

وقتی بفهمی

فقط تب خاطراتمو داری 

اما خودمو

دیگه نداری...

در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن 

اینه با تمام یک رنگیش دست چپ و راست را به تو اشتباه نشان می دهد...

از تو که حرف می زنم 

همه فعل هایم ماضی اند

حتی ماضی بعید

ماضی خیلی بعید

کمی نزدیک تر بشین

دلم برای یک حال ساده تنگ شده

نه اسمش عشق است 

نه علاقه 

نه حتی عادت 

خریت محض است 

دل تنگ کسی باشی که دلش با تو نیست 

همیشه کسانی هستند که در نهایت دلتنگی

نمی توانیم انها را در اغوش بگیریم

بد ترین اتفاق شاید همین باشد

این قدر ورق های زندگی ام را زیر و رو نکن...

حکم همان دل است...

همان دل هم خواهد بود...

از اول بازی ما با دل شروع شد...

اگر دل نداری بازی را تمام کن.............

نزدیک ترین ادم به تو اون کسی است که 

در دور ترین فاصله هم به فکرته....

طولانی ترین فاصله روی زمین بین شمال و جنوب نیست

اون وقتیه که...

من درست روبه روی توام و تو نمی دونی که دوست دارم

یادش بخیر بچه که بودیم ارزوهایمان را نقاشی می کشیدیم...

اما

حالا باید درد دل تنگی را بکشیم...

کاش می شد دلتنگی را هم نقاشی کشید 

ان وقت می فهمیدی چقدر دلتنگم

دلتنگ تو.....

گفت: سلام!گفتم: سلام!معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!گفتم: می مانم. روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم!

چقــدر باید بگذرد؟؟

تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.

تنـــم نلــرزد…..

بغضــم نگیــرد…..

اوخی!!!!!!!!!!!!چه پسر غیرتیِ!!!!

غروب شد خورشید رفت

افتابگردان به دنبال خورشید می گشت

ناگهان ستاره چشمک زد

افتابگردان سرش را پایین انداخت

اینه که میگن گل ها هر گز خیانت نمی کنند...

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را 

برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی

دیدی که سخت نیست تنها بدون من

دیدی صبح می شود شب ها بدون من

وقتی به ارزوهای محالم رسیدم 

فهمیدم

گاهی ارزو ها ارزو بمانند قشنگ تر اند

گاهی تنها شادی زندگی ام این است

که هیچ کس نمیداند تا چه حد غمگینم

امروز 

فهمیدم تنهایی یعنی

همه روز با خودت بگویی 

فراموش کردم 

بگویی دیگر نیست

دیگر دوستش ندارم

اما....

کوه چون سنگ بود تنها شد

یا چون تنها بود سنگ شد؟

من که نه سنگ بودم نه کوه

من چرا تنها شدم

سکوت می کنم

شاید سکوتم

اوج غم هایم را فریاد بزند

وتو نجوایی از حرف های دل شکسته ام را بشنوی

میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند بعضب ها مثل "ب" برات میمیرند ،مثل "د" دوست دارند ،مثل "ع" عاشقت می شوند،مثل "م" منتظر می مونند، تا یک روز مثل "ی" یارت بشن.

دیروز در دادگاه دلــــــــــــم،مغز من قاضی بود

                                                       متهـم قلبم بـــود، جــــــــــــرم من عشقم                                                      

عشق من باد تو بود،حـق من اعـــــــــــــــــــــــدام بود

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

دنیای این روزای من هم‌قد تن‌پوشم شده 
انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده 

گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
    گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .

خسته ام پینو کیو 

اینجا ادم ها دروغ های شاخدار می گویند

و دماغ دراز خود را جراحی پلاستیک

می کنند.......

وقتی پایین ترینم

خدا امید من است

وقتی تاریک ترینم

خدا روشنایی من است

وقتی ضعیف ترینم

خدا نیروی من است

وقتی غمگین ترینم

خدا ارام جان من است

وقتی تنها ترینم خدا بهترین من است

اری.........

خدا بهترین من است....

پاهایم را که درون اب میزنم 

ماهی ها جمع می شوند

شاید اینها هم فعمیده اند

عمری "طعمه روزگار بوده ام

مثل باران

وقت و بی وقت 

در هوایم پراکنده ای

و من

بی هوا ناگهان خیسم از تو ...........

تو بریدی .......

من دوختم..........

تو دل ............

من چشم به راهت.....

خدایا

مهمانم باش....

به صرف یک قهوه تلخ

وقتش رسیده...

طعم دل تنگی های مرا هم بچشی...

دست عشق از دامن دل دور باد

می توان ایا به دل دستور داد؟

می توان ایا به دریا حکم کرد

که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را ایا می توان فرمود:ایست؟

باد را فرمود باید ایستاد؟

ان که دستور زبان عشق را 

بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را

در کف مستی نمی بایست داد

قطار می رود

تو می روی

تمام ایستگاه می رود

ومن چقدر ساده ام

که سال های سال

در انتظار تو

کنار این قطار رفته ایستاده ام

و همچنان

به نرده های ایستگاه رفت

تکیه داده ام!!!!!!!!!!!!